رفتهام دم مهد، دخترك را بياورم
بق كرده، با رد باريكي از اشك كه كش آمده تا روي چانهاش
عكاسي داشتهاند امروز
و هر چقدر همه تلاش كردهاند اين رشتههاي نرم كمي حالت بگيرد، ميان دندانههاي گيره بند شود، نشده كه نشده
دخترك با همان موهاي مصري كوتاه و چتريها لباس سنتي پوشيده
عكس گرفته، يكعالمه عكس بيلبخند
و حالا سرش را گذاشته روي سينهام تا نوازش كنم اين موهاي آشنا را كه هنوز هم نميتوانم بهشان شكل بدهم
به تافتي، گيرهاي، ژلي، ترفندي نگهدارمشان و تا به خودم بيايم دوباره ميسرند توي چشمهايم
—
ميبيني گاهي هم از سر لجاجت نيست، از سر سربهراه نبودن
طبيعتشان همينست و فقط بايد دور باشند از چشمها
تا كسي را عذاب ندهند و خللي توي زاويه جهانبيني نگاهي پيدا نشود
اين تنها راه هميشگيست!
پ.ن: هر نرمشي هم به معناي سازش نيست!
طبيعي بودن زيباتر است.